آینه ادب

آموزش زبان و ادبیات فارسی

آموزش زبان و ادبیات فارسی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

قبل از شناختن قافیه و ردیف بهتر است با چند اصطلاح بیشتر آشنا شویم.


۱- مصراع (مصرع)چیست؟

 مصراع در اصل به معنی « یک لنگه در » است . و در ادبیات نام نیم بیت شعر است.  مصراع کمترین مقدار سخن موزون است. یعنی دارای وزن و آهنگ است مانند: 
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور


۲- بیت چیست؟

کوچکترین واحد شعر بیت است که از دو مصراع هم وزن تشکیل می شود مانند:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


۳- وزن چیست ؟

شما با شنیدن هر یک از مصراع ها آهنگ خاصی را حس می کنید که آن را در یک جمله معمولی نمی بینید، این آهنگ که در تمام مصراع ها یکسان است وزن شعر است . 

وزنی که در هر یک از مصراع ها احساس می شود تابع نظمی است که از چگونگی قرار گرفتن کلمات آن مصراع پدید می آید. مثلا در مصراع بالا وزن و ریتم آن بصورت زیر است:
تن تتن تن، تن تتن تن، تن تتن تن، تن تتن
یا در اصطلاح عروضی (فن شناخت وزن) وزن آن بصورت فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلن است.


۴- قافیه چیست؟

قافیه در لغت به معنی "از پی رونده" است اما در اصطلاح ادبی حرف یا حروف مشترک پایانی کلماتی است که در آخر مصراعها یا بیتها می آید.
به این حرف یا حروف مشترک، "قافیه" می گویند و به کلماتی که این حروف در آنها بکار رفته اند "کلمات قافیه" می گویند مانند:
ای نام تو بهترین سرآغاز     بی نام تو نامه کی کنم باز
"سرآغاز" و "باز" کلمات قافیه اند و " از " که حروف مشترک هستند قافیه است. امروزه در اصطلاح کاربردی منظور از قافیه همان کلمات قافیه است.
نکته: قافیه هر مصرع یا بیت یک کلمه است مانند: بست و پیوست . میتوان به این کلمات حرف یا حروفی دیگر مثل ضمیر اضافه کرد که به آنها "حروف الحاقی" می گویند. مانند: بستیم و پیوستیم . این حروف نیز جزو قافیه محسوب می شود.
از ظلمت خود رهایی ام ده       با نور خود آشنایی ام ده

 

رهایی ام و آشنایی ام کلمات قافیه است.

 


۵- ردیف چیست؟

کلمه یا کلمه هایی که بعد از قافیه عینا تکرار می شوند و از نظر املایی و معنا کاملا یکسان هستند. 
در بیت بالا "ده" و "ده" که در پایان مصراعها تکرار شده اند، ردیف هستند.
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
در این بیت کلمات "کنعان" و "گلستان" قافیه و "غم مخور" و "غم مخور" ردیف هستند.
چند نکته:
- قافیه معمولا یک کلمه است ولی ردیف می تواند یک یا چند کلمه باشد.
- آوردن قافیه در شعرهای سنتی اجباری است اما آوردن ردیف اختیاری است.
- قافیه و ردیف در شعر نو اختیاری است.
- ردیف همیشه بعد از قافیه می آید و بین آنها فاصله ای نیست. 
- اگر قبل از قافیه کلمات یکسانی به کار رود ردیف محسوب نمی شود.
مانند: هرچند رسد هر نفس از یار غمی        باید نشود رنجه دل از یار دمی
آتش عشق است کاندر نی فتاد          جوشش عشق است کاندر می فتاد
به این کلمات در اصطلاح ادبی "حاجب" می گویند.

 

۵- تخلص چیست؟
معمولاً شاعران در پایان شعر خویش نام خود یا نام ویژه ای را که نام شعری شاعر است به کار می برند به این نام «تخلّص» و به بیتی که دارای تخلّص است «بیت تخلص» می گویند. 
تخلّص به معنای خلاص شدن و رها شدن است. گویی شاعر با نوشتن تخلّص، از بند سخن آزاد می شود. تخلّص مانند امضا و نشان است که در پایان شعر می آید.
مثلاً اسم اصلی حافظ، شمس الدّین محمّد است و نام شهریار، محمّد حسین بهجت تبریزی، ولی این دو شاعر در شعر خویش «حافظ» و «شهریار» تخلّص می کرده اند.
به قافیه و ردیف و تخلص در غزل زیر توجه کنید:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت بِهْ شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سرّ غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می داند خدای حالگردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

 

 

 

۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۴
روح اله دمیرچی


بهتر است بدانیم که شعر با نظم تفاوت اندکی دارد.

شعر در زبان عربی به معنی دانستن و احساس کردن است. به معنای اصطلاحی، کلامی است مرتب، معنوی، موزون و خیال انگیز که  در آن اندیشه ها و احساس و عواطف شاعر در قالب الفاظی فصیح و زیبا بیان می شود.


به گفته ی ارسطو سخنی موثر و مخیل که شوری در دل بر پا کند و حالتی از غم یا شادی را در درون انسان ایجاد کند.


نظم در لغت یعنی به هم پیوستن و در اصطلاح، کلامی موزون و مقفی (قافیه دار) است اگر چه ممکن است بیانگر احساس و عواطف و تخیل نباشد.


بنابراین هر شعری، نظم نیست و هر نظمی، شعر نیست. «ارسطو از جمله کسانی است که بین کلامی که موزون و خیال انگیز باشد و کلامی که تنها وزن داشته باشد، تمایز قائل شده و دومی را از زمره شعر به حساب نیاورده است».

شعر و نظم، حتی در موضوع هم با هم تفاوت دارند. استاد علی اکبر دهخدا در این باره معتقد است:

 موضوع شعر، در احساس انگیزی و تأثیرات بی شائبه شاعر خلاصه می شود، ولی نظم فقط سخن موزون و مقفّی  است. در حقیقت، همان گونه که سخن موزون مقفّی را که احساس انگیز نباشد، نظم می نامیم نه شعر، سخن خیال آفرین و احساس انگیز را نیز که عاری از وزن و آهنگ باشد، شاید بتوان نثر لطیف شاعرانه یا شعر منثور نامید، نه شعر منظوم کامل؛ زیرا موزونی، خود، از برترین شرایط تأثیر شعر است.

ملک الشعرای بهار نیز در شعر معروف خویش، حوزه شعر را از نظم جدا می داند و می سراید:

شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دنیای عقل

شاعر آن افسونگری کاین طُرفه مروارید سُفت


صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر

ای بسا شاعر که شعرش نیست الّا حرف مُفت


شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب

باز در دل ها نشیند، هر کجا گوشی شِنفت


ای بسا شاعر که اندر عمر خود نظمی نساخت

وی بسا ناظم که اندر عمر خود شعری نگفت


از این روی می بینیم سخنانی به نظم گفته شده که جنبه آموزش علوم و فنونی دارد و خالی از آرایه های ادبی است. مثلا برای آموزش حروف الفبا یا اعداد یا نام اشیا به زبان فارسی یا زبان دیگر از نظم استفاده می کنند تا بهتر در ذهن جای گیرد.


کتاب نصاب الصبیان ابو نصر فراهی از این مقوله است. ایشان ترجمه فارسی بسیاری از لغات عربی را برای آموزش کودکان بصورت نظم آورده است تا یادگیری آن آسان شود. برای نمونه چند بیت از این کتاب را می آوریم:

اله است و الله و رحمان خداى

دلیل است و هادى تو گو رهنماى‌

محمد، ستوده، امین، استوار

به قرآن ثنا گفت وى را خداى‌

صحابه است یاران و آل، اهل بیت‌

که اسلام و دین شد از ایشان به‌پاى‌

سما، آسمان، ارض و غبرا، زمین

محل و مکان و معان است جاى‌


نمونه ای دیگر از نظم:

حیوونا خیلی هستند                وحشی و اهلی هستند
گاو، بچه اش گوساله                 بز، بچه‌اش بزغاله
گوسفند و میش و بره              می‌چرند توی دره  
اسب و شتر تو صحرا               باری برند به هر جا
گنجشک و سار و بلبل               میرن رو شاخة گل ....

بنابراین ممکن است کلامی موزون و یا مقفی نباشد و به عبارتی نثر باشد اما شعر هم باشد چون بیان حس و شعور درک درونی شاعر است ازاین روی می بینیم که سخنی به ظاهر وزن عروضی و قافیه و ردیف ندارد ولی از سویی تخیلی و بیانگر عواطف و اندیشه ای است از این روی نام شعر منثور می گیرد.


مثلا اشعار سلمان هراتی درباره ی وطن یا اشعار سهراب و ...از این گروه است.

شعری از سلمان هراتی:

ای ایستاده در چمن آفتابی معلوم

وطن من

ای توانا ترین مظلوم

تو را دوست می دارم

ای آفتاب شمایل دریا دل

و مر گ در کنار تو زندگی است

ای منظومه ی نفیس غم و لبخند

ای فروتن نیرومند

ایستاده ایم در کنار تو سبز و سر بلند


البته اگر شعری منظوم هم باشد اوج زیبایی را از ظاهر و باطن درخود دارد که می توان به غزلیات حافظ وسعدی ویا منظومه های داستانی حکیم نظامی و یا مثنوی شاهنامه ی فردوسی و دیگر ادیبان اشاره کرد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۴
روح اله دمیرچی