آینه ادب

آموزش زبان و ادبیات فارسی

آموزش زبان و ادبیات فارسی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۷ مطلب با موضوع «دانش های ادبی» ثبت شده است


تشبیهی است که در آن " مشبه " و "مشبه به"

به هم اضافه شده باشند و در این صورت ادات تشبیه و وجه شبه ، محذوف است . به این گونه تشبیه در علم بیان ، تشبیه بلیغ می گویند .

اضافه ی تشبیهی، یک ترکیب اضافی( مضاف + نقش نمای اضافه + مضاف الیه ) است که در آن بین مضاف و مضاف الیه رابطه ی شباهت و همانندی وجود دارد.

مثال :

چراغ دانش: دانش مانند چراغ روشنگر است.

دانش: مشبه

چراغ: مشبه به

مانند:ادات تشبیه

روشنگر: وجه شبه 

در این تشبیه ادات و وجه شبه حذف شده

می ماند مشبه و مشبه به که آنها را به هم اضافه می کنند که یک ترکیب اضافی درست میشه

به این نوع اضافه، اضافه تشبیهی می گویند

🔹معمولا مشبه، به مشبه به اضافه میشود مانند: چشمه معرفت

گاهی مشبه به، به مشبه اضافه میشود مانند: لب لعل 


مثالهای دیگر


قد سرو : قد مانند سرو ، بلند است.

لعل لب  : لب مانند لعل ، سرخ است .


هست " طومار دل " من  به درازای ابد

برنوشته ز سرش تا سوی پایان : " تو مرو "

مولانا


طومار دل : اسم + نقش نمای اضافه + اسم

بنابراین ترکیب اضافی داریم. 

دل : مشبه   

طومار : مشبه به

دل همچون طومار است ، بنابراین اضافه ی تشبیهی داریم.


"درخت دوستی" بنشان که کام دل به بار آرد 

"نهال دشمنی" برکن که رنج بی شمار آرد

حافظ


درخت دوستی : ترکیب اضافی 

دوستی : مشبه  ، درخت : مشبه به

درخت دوستی : اضافه ی تشبیهی 

نهال دشمنی : ترکیب اضافی 

دشمنی : مشبه  ، نهال : مشبه به

نهال دشمنی : اضافه ی تشبیهی

۸۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۰۶
روح اله دمیرچی

 

همانگونه که در سال های قبل خواندیم یکی از انواع جمله از نظر پیام و محتوا جمله پرسشی است امّا گاهی هدف از پرسش آگاهی از موضوعی که در مورد آن اطلاعی نداریم نیست، بلکه هدف رد و انکار یا تأیید و قبول یک امر می باشد.

به زبان دیگر اینکه خود سؤال کننده جواب را می داند فقط می خواهد در قالب پرسش، موضوعی را رد یا تأیید کند و بر تأثیر سخن بیفزاید.

بر همین اساس می توان پرسش را علاوه بر پرسش عادی به دو دسته دیگر تقسیم کرد:

✔الف-پرسش انکاری(استفهام انکاری)

✔ب-پرسش تأکیدی(استفهام تأکیدی)

 

✏الف- پرسش انکاری: در این نوع پرسش همان طور که در بالا نیز گفته شد، هدف از پرسش رد و انکار یک امر است.

مثال:

در گفتارهای عامیانه: مگه کوری؟ مگه کری؟ یعنی کور و کر نیستی.

چه کسی گفته که بدون زحمت می توان موفّق شد؟(کسی نگفته) یا (نمی توان موفقّ شد)

چه کسی می تواند از عهده شکر نعمت های خدا برآید؟ (هیچ کس نمی تواند)

 

📌نکته: اکثر پرسش های انکاری با فعل مثبت می آیند ولی مفهوم انکار دارند. اگر در مثال های بالا دقّت کنید خواهید دید که فعل جمله ها مثبت است ولی جواب با فعل منفی است.

چند مثال دیگر:

       ای نام تو بهترین سرآغاز           بی نام تو نامه کی کنم باز؟ (باز نمی کنم)

 

که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟     یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟ (در هر دو مصراع منظور اینست که کسی این کار را نمی تواند بکند.)

 

✏ب-پرسش تاکیدی: در این نوع جمله، هدف، تأیید و قبول یک امر می باشد.

مثال:مگه نگفتم درستون رو بخونید؟(حتماً گفتم)

خیال می کنی من منظور تو را نفهمیدم؟ (حتماً فهمیدم)

آیا پایان همه مرگ نیست ؟ (یعنی حتماً پایان همه مرگ است)

سعدیا با تو نگفتم که مرو از پی دل؟ 

نروم باز گر این بار که رفتم جستم

(در مصرع اول سعدی به خود میگوید که قطعا به تو گفتم که نرو از پی دل)

 

📌نکته: اکثر پرسش های تأکیدی با فعل منفی می آیند ولی جواب آن ها بلی و حتماً و از این دست جواب هاست.اگر در مثال های بالا توجّه نمایید خواهید دید که فعل همه مثالها منفی است.

 

📋تمرین

در عبارات و ابیات زیر نوع پرسش ها را مشخّص کنید.

۱-آیا دانایی دشمن انسان هاست؟

۲-تو نمی دانی مگر رسم ادب؟

۳-آیا دانایی دشمن جهل نیست؟

۴-آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع؟

۵-صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟

۶-نومید کی توان بود از لطف لایزالی؟

۷-کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟         کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟

۸- ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد        کیست که تن چو جامِ می جمله دهن نمی کند؟(حافظ)

۹- پیاده ندیدی که جنگ آورد؟           سر سرکشان زیر سنگ آورد(شاهنامه)

✔ برای پاسخ به تمرینات می توانید به فعل جمله نگاه کنید. اگر فعل مثبت بود، پرسش انکاریه. اگر فعل منفی بود، پرسش تاکیدیه.

با این حال بنا به درخواست دوستان پاسخها رو می نویسم:

۱- دانایی دشمن انسانها نیست. (انکاری)

۲- تو قطعا رسم ادب را می دانی. (تاکیدی)

۳- قطعا دانایی دشمن جهل است.(تاکیدی)

۴- نمی توانم بنشانم.(انکاری)

۵- باید صبر کنم. (تأکیدی)

۶- نومید نتوان بود.(انکاری)

۷- هرگز از دل نرفته ای - نهفته نبوده ای (انکاری)

۸- کیست؟: کسی نیست. (انکاری)

۹- قطعا دیده ای که ...(تاکیدی)

 

۷۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۷ ، ۰۰:۳۲
روح اله دمیرچی

کنایه
کنایه در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی دور و نزدیک است . که معنی نزدیک آن مورد نظر گوینده نیست اما گوینده جمله را چنان ترکیب می کند و به کار می برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل می شود.
مانند:  یکی را پی نخود سیاه فرستادن 
معنی نزدیک: کسی را برای خریدن یا پیدا کردن نخود سیاه به جایی بفرستیم
معنی دور: به بهانه ای کسی را از میدان خارج کنیم .
مثال دیگر: در خانه فلانی باز است. کنایه از مهمان نواز بودن
            خاکستر خانه فلانی زیاد است. کنایه از پخت و پز زیاد کردن و مهمان زیاد داشتن است.
پیدا کردن کنایه در متن راه خاصی ندارد و شما باید کنایه ها را قبلا جایی شنیده یا خوانده باشید در کل کنایه ها آموختنی هستند.
تفاوت کنایه و ضرب المثل:
گاهی تشخیص کنایه از ضرب المثل دشوار است و این دو مرز مشخصی ندارند.
چون ضرب المثلها نیز مانند کنایه دارای معنی دور و نزدیک هستند اما باتوجه به نکات زیر میتوان آنها را از هم تشخیص داد.
۱- کاربرد معنای دور و نزدیک: در کنایه به هیچ عنوان معنی نزدیک مراد نیست و حال آن که در ضرب‌المثل معنی نزدیک هم در نظر گرفته می‌شود.
مانند: آب در هاون کوفتن؛ به هیچ عنوان معنی نزدیک مراد نیست و حال آن‌که: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود: می‌توان معنی نزدیک را در نظر گرفت.
۲- کنایه نیاز به معنی دارد اما ضرب‌المثل نیازی به معنی ندارد. به عنوان مثال در هیچ فرهنگ لغتی ضرب‌المثل‌ها معنی نمی‌شوند اما کنایه‌ها معنی می‌شوند. مثال: در پوستین خلق افتادن: غیبت کردن. (کنایه)
۳- کنایه معمولاً به شکل عبارت مصدری است و ضرب‌المثل تک جمله یا تک مصرع یا یک بیت کامل است.
 کنایه اغلب شکل مصدری دارد یعنی قابل تبدیل شدن به جمله است. مثال «موی دماغ کسی شدن» می توان گفت: موی دماغ من شده است.
به عبارتی کنایات، افعال گروهی هستند که در جایگاه گزاره ی جمله قرار می گیرند و نهاد می خواهند. مثال: «پا در کفش دیگران کردن» که در جمله ی کامل به همراه نهاد می آید: تو همیشه پا در کفش دیگران میکنی.
در حالی که اغلب ضرب المثل ها خود جمله ی کامل هستند.
مثال: مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.
از این ستون به اون ستون فرج است.
در نومیدی بسی امید است     پایان شب سیه سپید است
نکته‌ی مهم: در هر ضرب‌المثلی یک معنای کنایی نهفته است مثلاً «از ماست که بر ماست»: به کنایه به ما می‌گوید که هر چه بر سرمان می‌آید عاملش خودمان هستیم و نباید کس دیگری را ملامت کرد. البته معنای کنایی داشتن با کنایه زدن تفاوت دارد.
۴- کنایه ها اغلب جنبه ی پند و اندرزی ندارند ولی مثل ها اغلب دارای نصیحت و پند هستند چرا که حاوی نکات اخلاقی هستند.
۵- مثل ها ریشه، سرگذشت و داستان و قصه ی تاریخی در پیشینه ی خود دارند ولی کنایه ها ندارند.
۶- از کنایه ها مفهوم دور آن مور نظر است ولی در مثل ها اغلب مستقیم به معنی آن اشاره می شود.
۷- ممکن است در ساخت مثل، یکی از واژه های اصلی، کنایه باشد اما هیچ گاه کنایه به طور مستقیم مثل به شمار نمی آید.
۸- اغلب مثل ها موسیقی درونی و بیرونی رسایی دارند اما کنایات فاقد آن هستند و بصورت جمله ساده اند.

برگرفته از کانال adabiyate8@

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۲۹
روح اله دمیرچی

واج_آرایی (نغمه حروف)

همانگونه که از اسمش پیداست واج آرایی آراستن سخن است با واج.


اول از هر چیز باید بدانیم که واج چیست؟

 واج کوچکترین واحد سخن است و در واقع همان حروف الفبا است. واج دو قسم دارد.

۱ـ صامت: بی صداها مثل ب.پ.ت.ث...

۲ـ مصوت: صدا دارها (مصوت از صوت میاد) مثل آ، او، ای  ـُــِـــَـ


و اما واج آرایی(نغمه حروف) که از آرایه های گوشنواز ادب فارسی است و لطافت و زیبایی خاصی به نظم و نثر می دهد:


واج آرایی: تکرار یک واج ( صامت و یا مصوت) در کلمات یک مصرع ، بیت یا هرگونه عبارتی به گونه ای که به وجود آورنده ی موسیقی درونی و آهنگ در سخن شود و بر تاثیر آن بیفزاید را واج آرایی یا نغمه حروف می نامند . 


شرط اصلی برای ایجاد واج آرایی این است که تکرار صامت یا مصوت بیشتر از ۳ بار صورت بگیرد آن هم در فاصله ی نزدیک زیرا ممکن است در یک بیت ، یک حرف حتی بیش از ۳ بار هم تکرار شده باشد ولی چون مشهود نیست واج آرایی را پدید نمی آورد. بنابراین ملاک اصلی "لذت شنیداری" از تکرار آن واج است.


نمونه هایی از واج آرایی را در بیتهای زیر ببینید.👇 


رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار

دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

(واج آرایی با تکرار صامت /س/)


خیزید و خز آرید که هنگام خزان است

باد خنک از جانب خوارزم وزان است


(واج آرایی با تکرار صامتهای /خ/ و /ز/)

این دو حرف به زیبایی بیانگر خش خش برگها و صدای باد در خزان می باشد.


قابل ذکر است که واج تکرار شونده می تواند صامت یا مصوت باشد. برای مثال:


خوابِ نوشینِ بامدادِ رحیل

بازدارد پیاده را ز سبیل


همان طور که مشاهده می کنید تکرار مصوت کوتاه «اِ» در این مصراع تکامل بخش موسیقی درونی شده است.


جان بی جمال جانان میل جنان ندارد

هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد


ـ تکرار مصوت آ (۱۰بار) و صامت ج ( ۴بار)


خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد

که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز


قیامت قامت و قامت قیامت

قیامت می کند این قد و قامت


بر او راست خم کرد و چپ کرد راست

خروش از خم چرخ چاچی بخاست


نکته: واج آرایی با آرایه تکرار فرق دارد.

واج آرایی تکرار واج است اما آرایه تکرار، تکرار یک کلمه است.


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۴:۰۶
روح اله دمیرچی


در ابیات زیر جناس ها را بیابید و نوع آنها را مشخص کنید:   


۱- نو عروسی چو سرو تر بالان         گشت روزی ز چشم بد نالان       (سنایی) 


۲- خسروی در دشت با یوز و باز      آن دو روبه را  ز هم افکند باز     (فردوسی)


۳- گر مار نه ای ، دائم از بهر چرایند       مؤمن زِ تو ناایمن و ترسان زِ تو ترسا

                                                                           (ناصر خسرو)

۴- جنّت رقمی زِ رُتبت اوست          تبّت اثری زِ تُربت اوست          ( خاقانی )  


۵- دوای دردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد

زِ فکر آنان که در تدبیر درمانند  در مانند                (حافظ)


۶- در بند مُدارا کن و دربند میان را           در بند مکن خیره طلب مُلکت دارا 

                                                                  (ناصر خسرو)

۶- فتنه نامی هزار فتنه درو          فتنه ی  شاه و شاه  فتنه برو        (نظامی)  


۷- نقطه گه ِ خانه ی رحمت تویی         خانه برِ نقطه ی زحمت تویی   (نظامی)              

۸- سروچمان من چرا میل چمن نمی کند     همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند                                                                           (حافظ) 

۹- الهی گردن گردون شود خُرد         که فرزند جهان را جملگی برد    (باباطاهر) 


۱۰- غم و درد و رنج و محنت همه مستعدّ قتلم

تو بِبُر سر از تن من ، ببَر از میانه  گویی                (فصیح الزمان)


۱۱- پدر با پسر یکدیگر را کنار             گرفتند و کرده غم از دل کنار   


۱۲- روی در رویِ دوست کن بگذار         تا عدو پشت دست میخاید      (گلستان)


۱۳- هر که درمان کرد مَر ، جان مرا    برد گنج و دُرّ و مرجان مرا (مثنوی مولوی) 


۱۴- چشم ها و خشم ها و رَشک ها           بر سرش ریزد چو آب از مَشک ها 


۱۵- ایا غزالِ سرای و غزل سرای بدیع     بگیر چنگ ، به چنگ اندر و غزل بسرای

                                                                       (رشیدوطواط)

۱۶- زِ پیوند ماهی چه گیری کنار            که سَروَت  بُوَد پیش و مه در کنار   


۱۷- گفت استاد مبر درس از یاد     یاد باد آن چه به من گفت استاد (ایرج میرزا) 


۱۸- پس مرا منّت از اُستاد بُوَد        که به تعلیم من اُستاد ، اِستاد   (ایرج میرزا)


۱۹- ای داد ، کس به داغ دل باغ ، دل نداد   ای وای ، های های عزا در گلو شکست

                                                               ( قیصرامین پور)

۲۰- آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست           ( قیصرامین پور )


۲۱- «بادا» مباد گشت و « مبادا» به باد رفت 

«آیا» زِ یاد رفت و «چرا» در گلو شکست          (قیصرامین پور )                 


۲۲- صوفی بیا که آینه صافی است جام را      تا بنگری صفای مِیِ  لعل فام را                                                                              (حافظ)

 ۲۳- این بوی روح پیروز از آن خوی دلبر است

 وین آب زندگانی از آن جوی کوثر است          (سعدی)


۲۴- گر آمدم به کوی تو چندانی غریب نیست 

چون من در آن دیار هزاران غریب هست         (حافظ)


۲۵- برادر که در بند خویش است نه برادر ، نه خویش است.      (سعدی) 


   برگرفته از کانال تلگرامی:      adabiyate8@

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۰۰
روح اله دمیرچی

قبل از شناختن قافیه و ردیف بهتر است با چند اصطلاح بیشتر آشنا شویم.


۱- مصراع (مصرع)چیست؟

 مصراع در اصل به معنی « یک لنگه در » است . و در ادبیات نام نیم بیت شعر است.  مصراع کمترین مقدار سخن موزون است. یعنی دارای وزن و آهنگ است مانند: 
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور


۲- بیت چیست؟

کوچکترین واحد شعر بیت است که از دو مصراع هم وزن تشکیل می شود مانند:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


۳- وزن چیست ؟

شما با شنیدن هر یک از مصراع ها آهنگ خاصی را حس می کنید که آن را در یک جمله معمولی نمی بینید، این آهنگ که در تمام مصراع ها یکسان است وزن شعر است . 

وزنی که در هر یک از مصراع ها احساس می شود تابع نظمی است که از چگونگی قرار گرفتن کلمات آن مصراع پدید می آید. مثلا در مصراع بالا وزن و ریتم آن بصورت زیر است:
تن تتن تن، تن تتن تن، تن تتن تن، تن تتن
یا در اصطلاح عروضی (فن شناخت وزن) وزن آن بصورت فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلن است.


۴- قافیه چیست؟

قافیه در لغت به معنی "از پی رونده" است اما در اصطلاح ادبی حرف یا حروف مشترک پایانی کلماتی است که در آخر مصراعها یا بیتها می آید.
به این حرف یا حروف مشترک، "قافیه" می گویند و به کلماتی که این حروف در آنها بکار رفته اند "کلمات قافیه" می گویند مانند:
ای نام تو بهترین سرآغاز     بی نام تو نامه کی کنم باز
"سرآغاز" و "باز" کلمات قافیه اند و " از " که حروف مشترک هستند قافیه است. امروزه در اصطلاح کاربردی منظور از قافیه همان کلمات قافیه است.
نکته: قافیه هر مصرع یا بیت یک کلمه است مانند: بست و پیوست . میتوان به این کلمات حرف یا حروفی دیگر مثل ضمیر اضافه کرد که به آنها "حروف الحاقی" می گویند. مانند: بستیم و پیوستیم . این حروف نیز جزو قافیه محسوب می شود.
از ظلمت خود رهایی ام ده       با نور خود آشنایی ام ده

 

رهایی ام و آشنایی ام کلمات قافیه است.

 


۵- ردیف چیست؟

کلمه یا کلمه هایی که بعد از قافیه عینا تکرار می شوند و از نظر املایی و معنا کاملا یکسان هستند. 
در بیت بالا "ده" و "ده" که در پایان مصراعها تکرار شده اند، ردیف هستند.
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
در این بیت کلمات "کنعان" و "گلستان" قافیه و "غم مخور" و "غم مخور" ردیف هستند.
چند نکته:
- قافیه معمولا یک کلمه است ولی ردیف می تواند یک یا چند کلمه باشد.
- آوردن قافیه در شعرهای سنتی اجباری است اما آوردن ردیف اختیاری است.
- قافیه و ردیف در شعر نو اختیاری است.
- ردیف همیشه بعد از قافیه می آید و بین آنها فاصله ای نیست. 
- اگر قبل از قافیه کلمات یکسانی به کار رود ردیف محسوب نمی شود.
مانند: هرچند رسد هر نفس از یار غمی        باید نشود رنجه دل از یار دمی
آتش عشق است کاندر نی فتاد          جوشش عشق است کاندر می فتاد
به این کلمات در اصطلاح ادبی "حاجب" می گویند.

 

۵- تخلص چیست؟
معمولاً شاعران در پایان شعر خویش نام خود یا نام ویژه ای را که نام شعری شاعر است به کار می برند به این نام «تخلّص» و به بیتی که دارای تخلّص است «بیت تخلص» می گویند. 
تخلّص به معنای خلاص شدن و رها شدن است. گویی شاعر با نوشتن تخلّص، از بند سخن آزاد می شود. تخلّص مانند امضا و نشان است که در پایان شعر می آید.
مثلاً اسم اصلی حافظ، شمس الدّین محمّد است و نام شهریار، محمّد حسین بهجت تبریزی، ولی این دو شاعر در شعر خویش «حافظ» و «شهریار» تخلّص می کرده اند.
به قافیه و ردیف و تخلص در غزل زیر توجه کنید:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت بِهْ شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سرّ غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می داند خدای حالگردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

 

 

 

۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۴
روح اله دمیرچی


بهتر است بدانیم که شعر با نظم تفاوت اندکی دارد.

شعر در زبان عربی به معنی دانستن و احساس کردن است. به معنای اصطلاحی، کلامی است مرتب، معنوی، موزون و خیال انگیز که  در آن اندیشه ها و احساس و عواطف شاعر در قالب الفاظی فصیح و زیبا بیان می شود.


به گفته ی ارسطو سخنی موثر و مخیل که شوری در دل بر پا کند و حالتی از غم یا شادی را در درون انسان ایجاد کند.


نظم در لغت یعنی به هم پیوستن و در اصطلاح، کلامی موزون و مقفی (قافیه دار) است اگر چه ممکن است بیانگر احساس و عواطف و تخیل نباشد.


بنابراین هر شعری، نظم نیست و هر نظمی، شعر نیست. «ارسطو از جمله کسانی است که بین کلامی که موزون و خیال انگیز باشد و کلامی که تنها وزن داشته باشد، تمایز قائل شده و دومی را از زمره شعر به حساب نیاورده است».

شعر و نظم، حتی در موضوع هم با هم تفاوت دارند. استاد علی اکبر دهخدا در این باره معتقد است:

 موضوع شعر، در احساس انگیزی و تأثیرات بی شائبه شاعر خلاصه می شود، ولی نظم فقط سخن موزون و مقفّی  است. در حقیقت، همان گونه که سخن موزون مقفّی را که احساس انگیز نباشد، نظم می نامیم نه شعر، سخن خیال آفرین و احساس انگیز را نیز که عاری از وزن و آهنگ باشد، شاید بتوان نثر لطیف شاعرانه یا شعر منثور نامید، نه شعر منظوم کامل؛ زیرا موزونی، خود، از برترین شرایط تأثیر شعر است.

ملک الشعرای بهار نیز در شعر معروف خویش، حوزه شعر را از نظم جدا می داند و می سراید:

شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دنیای عقل

شاعر آن افسونگری کاین طُرفه مروارید سُفت


صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر

ای بسا شاعر که شعرش نیست الّا حرف مُفت


شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب

باز در دل ها نشیند، هر کجا گوشی شِنفت


ای بسا شاعر که اندر عمر خود نظمی نساخت

وی بسا ناظم که اندر عمر خود شعری نگفت


از این روی می بینیم سخنانی به نظم گفته شده که جنبه آموزش علوم و فنونی دارد و خالی از آرایه های ادبی است. مثلا برای آموزش حروف الفبا یا اعداد یا نام اشیا به زبان فارسی یا زبان دیگر از نظم استفاده می کنند تا بهتر در ذهن جای گیرد.


کتاب نصاب الصبیان ابو نصر فراهی از این مقوله است. ایشان ترجمه فارسی بسیاری از لغات عربی را برای آموزش کودکان بصورت نظم آورده است تا یادگیری آن آسان شود. برای نمونه چند بیت از این کتاب را می آوریم:

اله است و الله و رحمان خداى

دلیل است و هادى تو گو رهنماى‌

محمد، ستوده، امین، استوار

به قرآن ثنا گفت وى را خداى‌

صحابه است یاران و آل، اهل بیت‌

که اسلام و دین شد از ایشان به‌پاى‌

سما، آسمان، ارض و غبرا، زمین

محل و مکان و معان است جاى‌


نمونه ای دیگر از نظم:

حیوونا خیلی هستند                وحشی و اهلی هستند
گاو، بچه اش گوساله                 بز، بچه‌اش بزغاله
گوسفند و میش و بره              می‌چرند توی دره  
اسب و شتر تو صحرا               باری برند به هر جا
گنجشک و سار و بلبل               میرن رو شاخة گل ....

بنابراین ممکن است کلامی موزون و یا مقفی نباشد و به عبارتی نثر باشد اما شعر هم باشد چون بیان حس و شعور درک درونی شاعر است ازاین روی می بینیم که سخنی به ظاهر وزن عروضی و قافیه و ردیف ندارد ولی از سویی تخیلی و بیانگر عواطف و اندیشه ای است از این روی نام شعر منثور می گیرد.


مثلا اشعار سلمان هراتی درباره ی وطن یا اشعار سهراب و ...از این گروه است.

شعری از سلمان هراتی:

ای ایستاده در چمن آفتابی معلوم

وطن من

ای توانا ترین مظلوم

تو را دوست می دارم

ای آفتاب شمایل دریا دل

و مر گ در کنار تو زندگی است

ای منظومه ی نفیس غم و لبخند

ای فروتن نیرومند

ایستاده ایم در کنار تو سبز و سر بلند


البته اگر شعری منظوم هم باشد اوج زیبایی را از ظاهر و باطن درخود دارد که می توان به غزلیات حافظ وسعدی ویا منظومه های داستانی حکیم نظامی و یا مثنوی شاهنامه ی فردوسی و دیگر ادیبان اشاره کرد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۴
روح اله دمیرچی