آینه ادب

آموزش زبان و ادبیات فارسی

آموزش زبان و ادبیات فارسی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

تعداد واژه های هر زبان بسیار است و چون کار علم، رده بندی است دانشمندان و دستوریان واژه ها را جدا از جمله به صورتهای متفاوتی تقسیم بندی کرده اند ولی رده بندی اقسام کلمه جدا از ترکیب و جمله، خطاست. در این گفتار، تقسیم بندی اقسام واژه های فارسی بر اساسِ نحوِ زبان صورت گرفته است. 

انواع کلمه:

۱ـ اسم: کلمه ای است که بتواند یکی از نقش های نهادی، مفعولی، متممی، مسندی، ندایی و مضاف الیهی را بگیرد.

    مانند اسمهای خط کشیده شده در زیر:

    ای جوان، وقت طلا است ولی بدون تردید وقت از طلا گران بها تر است؛ زیرا با صرف وقت می توان طلا به دست آورد. 

نقش کلمات مشخص شده به ترتیب: منادا، نهاد، مسند، متمم، نهاد، متمم، متمم، مضاف الیه، مفعول
۲ـ ضمیر: کلمه ای است که همانند اسم نقش های فوق را بگیرد. جز نقش ندایی را ضمناً ضمایر دارای نظام هستند مثلاً در فارسی نظام شش عضوی دارند: من، تو، او ... در عربی نظام ۱۴ عضوی: هو، هما ...

    مانند: من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود. 

۳ـ صفت: چگونگی اسم را بیان می کند.

    مانند: کتاب خوب بهترین یار انسانهای اندیشمند است. 

۴ـ فعل: کلمه ای است که معمولاً از نظر شخص و شمار با نهاد مطابقت دارد.

    مانند: مغولان آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند . 
۵ـ قید: ویژگی فعل را بیان می کند.

    مانند: همیشه به او می گویم: دوباره دستهایت را از بالا خوب آب بگیر. 

۶ـ نقش نما؛  شامل نقش نمای مفعول، کسره اضافه نقش نمای صفت و مضاف الیه، حرف اضافه نقش نمای متمم، حرف ربط وابستگی نقش های جمله وابسته و حرف ربط همپایگی نقش نمای جمله همپایه و حرف ندا نقش های منادا.

۷ـ صوت: واژه ای است که منادا را مشخص می کند.

    مانند: پروردگارا، ای جوان
۸ـ کلمه ای که قید را توصیف کند: پرویز خیلی خوب دوید .
۹ـ کلمه ای که صفت را توصیف کند: مقاله خیلی خوبی نوشته ای .
من رنگ آبی روشن را انتخاب کردم.


بر اساس نوشته دکتر تقی وحیدیان کامیار

برگرفته از:/اقسام کلمه/http://rasekhoon.net/article/show/162632

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۴:۵۱
روح اله دمیرچی

 

نهاد کسی یا چیزی است که درباره آن صحبت می کنیم یا خبری می دهیم. 

انسان، شگفت ترین مخلوق خداوند است.   نهاد= انسان

آب،  در صد درجه به جوش می آید.   نهاد= آب

تو صیادی و من آهوی دشتم.   نهاد= تو، من

 

انواع نهاد:

الف ) نهاد گسسته یا جدا: نهادی که در جمله کلمه مستقلی است و به کلمه ای نچسبیده است. مانند نهاد  مثال های بالا

ب ) نهاد پیوسته یا متصل: همان شناسه است که همراه فعل می آید. مانند:

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم.  نهاد= م  (من محذوف) 

 

نکته ها

۱- در جمله های غیر اسنادی نهاد همان انجام دهنده کار یا فاعل است مانند:

بهار با خود شادی و نشاط می آورد. بهار=نهاد (فاعل)

۲- در جمله های اسنادی نهاد همان "مسند الیه" یا کلمه ای است که مسند به آن نسبت داده می شود مانند:

اسب، حیوان نجیبی است.  اسب= نهاد (مسند الیه)

امروزه در دستور زبان فارسی به جای فاعل یا مسند الیه کلمه "نهاد" به کار برده می شود. 

۳- گاهی نهاد بیش از یک کلمه است که به آن "گروه نهادی" می گویند مانند:

 تمام آفریده های خدا، او را ستایش می کنند.

گروه نهادی= تمام آفریده های خدا

۴- گاهی برای دو یا سه جمله یک نهاد می آید. نهاد در جمله اول می آید و در جمله های بعدی برای جلوگیری از تکرار حذف می شود مانند:

پدرم مرا به فروشگاه برد و برایم لباس خرید. 

۵- گاهی برای یک فعل چند نهاد می آید.  نهادها با حرف پیوند "و" (عطف) به هم ربط داده می شوند مانند:

من و پدرم و دوستم به باشگاه رفتیم. 

گروه نهادی= من و پدرم و دوستم

۶- غیر از شبه جمله ها که نهاد و گزاره ندارند، همه جمله ها دارای نهاد هستند. اما ممکن است نهاد در جمله حضور نداشته باشد یعنی حذف شده باشد مانند: 

بعد از تمام شدن کارش به بازار رفت. 

در این جمله '' او'' نهاد محذوف است. 

 در فعل های اول شخص و دوم شخص " من یا  ما " و " تو یا شما" نهاد است که معمولا در جمله محذوف است.  نهاد این جمله ها را از روی شناسه یا همان شخص فعل پیدا می کنیم. مانند: 

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته نشستیم. 

نهاد= من و ما

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم

نهاد= تو

نهاد در جمله های امری، "تو یا شما" است که در جمله آورده نمی شود. مانند:

از این عشق حذر کن! 

لحظه ای چند بر این آب نظر کن.

نهاد= تو

 ۷- نهاد معمولا در ابتدای جمله می آید ولی ممکن است در بعضی جملات یا شعرها در جاهای مختلف جمله بیاید. 

آرام جان من بود، شعر روان سعدی

گروه نهادی=شعر روان سعدی

در پیله تا به کی بر خویشتن تنی؟ 

پرسید کرم را مرغ از فروتنی! 

 

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرارکنان می دهد آزارم.

گروه نهادی= خش خش گام تو

۸- راه های شناختن نهاد: 

۱- چیزی که درباره آن صحبت می کنیم. 

۲- چه کسی / چه چیزی+فعل=نهاد

۳- نهاد = شخص فعل

در مثال بالا آزارم می دهد فعل است. 

چه کسی+آزارم می دهد؟ =نهاد

📌 نکته: اگر فعل جمله اسنادی بود، هنگام استفاده از فرمول نهاد، بهتره کلمه قبل از فعل را نیز  همراه فعل بیاوریم تا دقیق تر به نهاد برسیم.

مثال: بر درختی شکوفه ای خندید / در کتابی بهار معنا شد

چه چیزی معنا شد؟    بهار

روشن و گرم و زندگی پرداز / آسمان مثل یک تبسم شد

چه چیزی مثل یک تبسم شد؟......

سالی که نکوست از بهارش پیداست.

چه چیزی نکوست؟......    چه چیزی از بهارش پیداست؟.....

توجه: 

اشباه نکنید! «چه چیزی را ؟» و «چه کسی را ؟» + فعل، برای پیدا کردن مفعول است و «چه چیزی ؟» و «چه کسی ؟» برای پیدا کردن نهاد.

۳۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۱۴:۲۱
روح اله دمیرچی

مسند کلمه یا کلماتی است که به وسیله فعل اسنادی به نهاد نسبت داده می شود. 

مسند می تواند صفت، حالت، اسم یا ضمیر باشد که به نهاد نسبت داده می شود. مانند "سرد"، "بیمار"، "مهندس" و "او" در جمله های زیر:

هوا هنوز سرد نشده بود.  (صفت)

دوستم گرما زده شد.  (حالت) 

پدرش مهندس است.  (اسم)

حسین او است.  (ضمیر)

راه های تشخیص مسند:

مسند در جواب سوال "چگونه"، "چه" یا "کی" به اضافه  فعل اسنادی می آید. 

     چگونه + فعل اسنادی = مسند

مثلا در جملات بالا می پرسیم:

جمله اول : چگونه نشده بود؟   سرد = مسند

جمله دوم: چه شد؟  یا چگونه شد؟   گرما زده = مسند

جمله سوم: چه است؟   مهندس= مسند

جمله چهارم: که است؟   او= مسند

در جمله های عادی معمولا کلمه ای که قبل از فعل اسنادی می آید مسند است.  

   مثال بیشتر:

   - جوان و نوجوان چشمه جوشان نیرو و استعداد است. 

   سوال می پرسیم: جوان و نوجوان چگونه است؟  چشمه جوشان نیرو و استعداد = مسند

    (همانگونه که می بینید در این جمله مسند، چند کلمه است. )

   - این مایه افتخار برای ماست.   سوال: چه است؟  مایه افتخار= مسند

   - گفت پیغمبر هر آن کو سر نهفت           زود گردد با مراد خویش جفت

     چگونه+ فعل اسنادی = مسند      چگونه گردد؟   جفت = مسند


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۵ ، ۲۳:۱۲
روح اله دمیرچی

الف ) فعل های اسنادی (ربطی)

      به فعل هایی گفته می شود که بوسیله آن چیزی را به چیز دیگر نسبت می دهند.

     ( اسناد یعنی نسبت دادن صفتی یا حالتی به کسی یا چیزی )

      در جمله "آسمان تاریک شد." تاریک شدن به آسمان نسبت داده شده است. 

فعل های اسنادی محدود ولی پر کاربرد هستند. این فعل ها عبارتند از: است، بود، شد، گشت، گردید و فعل های مشابه آنها مانند: هست، نیست، بود، باشد، باد، شود ، می شود، خواهد شد، شده است و فعلهایی که از این خانواده هستند.

این فعلها در زمانهای مختلف بصورت مثبت یا منفی، امر یا نهی کاربرد دارند.

       چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد.

       بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود.

       گرم شو از مهر و ز کین سرد باش

       

ب ) فعل های غیر اسنادی (خاص)

     فعل هایی که انجام گرفتن کاری را نشان می دهند. 

    مولوی در قرن هفتم زندگی می کرد و کتاب مثنوی معنوی را سروده است. 

    در جمله های بالا فعل های "زندگی می کرد"و "سروده است" انجام کاری را نشان می دهند.   

نکاتی درباره فعل های اسنادی:

۱) اگر فعل های (است، هست، نیست، بود، باشد )  معنی "وجود داشتن یا قرار داشتن" بدهد اسنادی نیست. مانند:

    کیفم روی میز است.   یعنی کیفم روی میز قرار دارد، بنابراین فعل "است" غیر اسنادی است. 

    او در کلاس نیست.    یعنی او در کلاس وجود ندارد. 

     بود،اما در میان ما نبود       مهربان و ساده و زیبا نبود  (قیصر امین پور)

بود و نبود در مصراع اول غیر اسنادی است چون معنی وجود داشت/نداشت می دهد اما نبود در مصرع دوم اسنادیست چون مهربان نبودن را به خدا نسبت میدهد.

  بهتر از هرچه هست در دنیا    باخدا راز گفتنت امروز

   "هست" به معنی وجود دارد و غیر اسنادی است.

📌نکته: گاهی فعل اسنادی "هست" کوتاه شده و تنها شناسه از آن باقی می ماند و به مسند اضافه می شود. مانند: 

       من امروز خوبم => خوب هستم

       من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش     نیکم=> نیک هستم

       من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج     نگهبانم=> نگهبان هستم

       خوشحالی=> خوشحال هستی

       شما باهوشید => باهوش هستید

۲ ) اگر فعل های " گشت و گردید" به معنای "چرخیدن، گردش کردن و جستجو کردن" باشد اسنادی نیستند. 

     بهروز دنبال خودکارش می گشت. (جستجو می کرد )

     زمین به دور خورشید می گردد.  (می چرخد )

      ما هر روز با خانواده در پارک می گردیم.  (گردش می کنیم )

      پشت چارچرخه فرسوده ای نوشته بود: گشتم نبود... تو دیگر نگرد، نیست.

      (گشتم و نگرد: جستجو کردن) (نبود و نیست: وجود نداشتن)

۳ ) اگر در جمله ای "شد یا شود" به معنی "رفت" به کار رود غیر اسنادی است. مانند:

     اگر درخانه ای شوی که به نقش گچ کنده کرده باشند، روزگار دراز صفت آن گویی. در اینجا "شوی" به معنی "بروی" است. 

    گفت: به خز فروشان شوم تا خزی خرم.  "شوم" یعنی می روم

    زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد        از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد            در هر دو مصراع "شد" به معنی "رفت" است. 

     این صورت فعل بیشتر در گذشته و متون قدیمی کاربرد داشته است و امروزه جز در بعضی زبان های مناطق شمالی کشور استفاده نمی شود.

۴ ) اگر فعل های اسنادی به همراه صفت مفعولی (بن ماضی+ه) بیایند و به صرف آنها کمک کنند، فعل کمکی نامیده می شوند و دیگر اسنادی نیستند. مانند: رفته است، گفته بود، نوشته شد، رفته باشد.

۵) علاوه بر فعلهای اسنادی که در بالا ذکر شد، تعدادی از فعلها هستند که مفهوم «پنداشتن» دارند و اسنادی محسوب می شوند. مانند:  به شمار آوردن، پنداشتن، خواندن، حساب کردن و ... که همگی مفهوم پنداشتن میدهند.

همه بهلول را دیوانه می پنداشتند/ به شمار می آوردند/ می دانستند/ می خواندند

۶) جمله هایی که فعلهای اسنادی "است، بود، شد ، گشت و گردید" داره، سه جزئی هستند. یعنی اجزای اصلی جمله نهاد و مسند و فعل است. و احتیاج به مفعول ندارد.

اما بعضی فعلهای اسنادی خاص که در شماره ۵ ذکر شد، مفعول هم میگیرند و چهار جزئی هستند.

📌 گروه خاصی از فعلهای اسنادی هست که مفعول می گیرد و صفت یا حالتی را به مفعول نسبت می دهد.

فعلهایی مانند: پنداشتن، شمردن، دانستن و به حساب آوردن و فعلهایی ازین گروه که به جای همه شان میتوان از "پنداشتن" استفاده کرد، اسنادی محسوب می شوند.

مانند: من دوستم را راستگو می پنداشتم/ می شمردم/ می دانستم/ ...

نهاد+مفعول+مسند+فعل

      📝 برای تکمیل دانسته های خود درباره فعلهای اسنادی پرسش و پاسخهای قسمت نظرات درباره این متن را مطالعه بفرمایید.                                 👇👇

۲۵۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۷
روح اله دمیرچی

تعریف فعل:کلمه یا کلماتی است انجام گرفتن کار، روی دادن یا پذیرفتن صفت یا حالتی را در زمان گذشته، حال یا آینده نشان می دهد. 

فعل مهمترین بخش جمله است که بدون آن معنی جمله کامل نمی شود. 

مثال: به شما جوانان این ملت........ (می گویم)

ویژگی های فعل:

از هر فعل چهار مفهوم زیر دریافت می شود:

1-  مفهوم شخص: اول شخص، دوم شخص، سوم شخص

     اول شخص= گوینده :  من،  ما

     دوم شخص= شنونده : تو،  شما

     سوم شخص= دیگری : او، آنها یا ایشان

2- شمار: مفرد یا جمع بودن شخص فعل

     اگر شخص فعل تنها یک نفر یا یک چیز باشد به آن مفرد می گوییم. 

     مانند: می پوشم، می پوشی، می پوشد که شخص های آن به ترتیب،  من، تو، او است. 

     اگر شخص فعل بیش از یک نفر باشد جمع محسوب می شود. 

     مانند: می پوشیم، می پوشید، می پوشند که شخص های آن به ترتیب، ما، شما و آنها است. 

3- زمان: گذشته، حال یا آینده

     می نوشتم (گذشته)    می نویسم (حال)    خواهم نوشت (آینده)

4- یکی از مفهوم های زیر به صورت مثبت یا منفی:

    الف ) انجام دان یا انجام گرفتن کاری:

            سعید کتاب را برد (نبرد).    شیشه شکست (نشکست). 

     ب ) واقع شدن کار بر کسی یا چیزی:

           علی دیده شد.      نامه نوشته شد. 

     ج ) پذیرفتن حالتی یا صفتی:

          هوا سرد شد.    محسن بیمار شد. 

     د ) اسناد، یعنی یعنی نسبت دادن صفت یا حالتی بر کسی یا چیزی:

          محسن بیمار است.        هوا گرم بود. 

     ه ) وجود داشتن:

         آنجا چیزی هست.         در اتاق کسی نیست. 

    و ) مالکیت و دارا بودن چیزی:

         من کتاب دارم.    پروین کیف داشت.   



۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۵ ، ۰۶:۲۳
روح اله دمیرچی

تعریف شبه جمله

شبه جمله: به کلمه یا گروهی از کلمات می گویند که مانند جمله به تنهایی معنی مستقلّی دارند و معمولا برای بیان حالات عاطفی و احساسات بیان می شوند. 

امّا چون برخلاف جمله، از دو بخش نهاد و گزاره، تشکیل نشده ‏اند، «شبه جمله» نامیده مى‏ شوند.

 مانند: «هان، آه، وای، آی، به به، ای کاش، الهی، آفرین، به نام خدا، افسوس، شگفتا، مبادا، ساکت، به چشم، بله، استغفرالله، مرگ، آمین، درود و… . » این عبارات دارای پیام کاملی هستند. مثال: هان(آگاه باش)، شگفتا(عجیب است)، مبادا(این کار را انجام نده)، آفرین(تو را تحسین می کنم )

برای بیان حالات روحی و درونی چون شادی، تعجب، درد، افسوس و مانند آن ها از کلماتی همچون به، وه، آه، آوخ و جزء آن ها استفاده می شود که به آن شبه جمله یا صوت می گویند.

اقسام شبه جمله:

شبه جمله امید و آرزو و دعا: کاش، ای کاش، الهی، ان شاء الله
شبه جمله تحسین و تشویق: خوب، آفرین، مرحبا، به به، بارک الله
شبه جمله درد و تاسف: آه، واویلا، وای، دریغ، فریاد
شبه جمله تعجب: به، وه، اوه، عجب، شگفتا
شبه جمله تنبیه و تحذیر: امان، مبادا، زنهار
شبه جمله امر، یا الله، بسم الله، خاموش، خفه
شبه جمله احترام و قبول: چشم، قربان، ای بچشم
شبه جمله جواب و تصدیق: بله، آری، البته، ای، ای والله

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۲۰:۱۶
روح اله دمیرچی

 

تعریف جمله: جمله یک یا مجموع چند کلمه است که بر روی هم پیام کاملی را می رساند. 

اقسام جمله از لحاظ مفهوم و پیام:

۱- جمله خبرى: جمله ‌اى که در آن از وقوع کار یا بودن و پذیرفتن حالتی، مثبت یا منفى، خبر می دهیم. مثال : مسعود آمد.    محمود شاید به مسافرت برود.   اتاق سرد نیست.      هوا گرم است.         

۲- جمله پرسشى: جمله ‌اى که به ‌وسیله آن، با آهنگ و لحن پرسشی درباره امرى پرسش شود. مثال: حال شما چطور است؟     چه می خوانی؟ 

پرسش یا بوسیله کلمات پرسشی مانند کجا، چند، آیا، کو، کی و... صورت می گیرد و یا بدون آن. جمله های پرسشی بدون کلمه پرسشی از آهنگ خیزان گفتار شناخته می شوند. مانند: به خانه می روی؟ 

۳- جمله امرى: جمله ‌اى که به ‌وسیله آن، انجام دادن کار یا داشتن و پذیرفتن صفت و حالتى،  خواسته می شود. مثال: دفترت را بیاور.     منظم باشید.    خشمگین نشوید.
وجه امرى شامل هر دو صورت امر و نهى (مصطلح در عربى) است. در جمله‌ هاى امرى خطابى، معمولاً نهاد حذف مى ‌شود.   مثال: (ایرج) دفترت را بیاور.

جمله هایی که بر نفرین، دعا، تمنا، خواهش و مانند آنها دلالت کند، فعلشان امری است ولی جزو جملات عاطفی محسوب می شوند. 

۴- جمله عاطفى: جمله ‌اى که با آن، یکى از عواطف و احساسات انسانى بیان شود، از قبیل تحسین، تعجّب، آرزو، و افسوس. مثال: شما چقدر خوش ‌ذوق هستید!   کاش او را میدیدم! 

یکی از اقسام جمله های عاطفی، جمله تعجبیست که مهمترین نشانه آن "چه" و "چقدر" و مانند آنست.  مثل: چه منظره زیبائیست!      او چقدر خوبست! 

کلمات " چه" و "چقدر" در جملات پرسشی نیز به کار می رود.  راه تشخیص این جملات  توجه به لحن و آهنگ آنها و دیگر نشانه عواطف (!) است. 

اصطلاح علامت تعجب(!) را بعضی از دستور نویسان در اثر ترجمه نادرست "Exclamation" وارد دستور فارسی نموده اند، در حالیکه معنی آن تنها تعجب نیست بلکه هیجان و احساس و عواطف نیز هست. بنابراین این علامت (!) را باید "نشان عواطف" بنامیم

جمله های پرسشی و امری ممکن است با تعجب و آرزو و دعا و هیجان همراه شود.  بنابراین جدا کردن این جمله ها از جمله های عاطفی گاهی دشوار می شود. 

انواع جمله از لحاظ فعل

جمله فعلی؛ به جمله ای می‌‎گویند که از نهاد و فعل تام ساخته شده باشد؛ مانند:
سیب رسید. سیب خورده شد. او هنوز نیامده بود. روز به روز تراشیده شدم.

جمله اسنادی؛ به جمله ای می‌‎گویند که از نهاد، مسند، و فعل ربطی (اسنادی) ساخته شده باشد؛ مانند:
هوا سرد است. حالم بد‌تر شد. مسئول، خود ما هستیم.

جمله بی ‎فعل: به جمله ای گفته می‌‎شود که در ظاهر فعل نداشته باشد و فعل آن در ژرف ساخت جمله باشد؛ مانند: به ‎راست راست، ایستادن ممنوع، صبح‎ به ‎خیر.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۲۰:۰۳
روح اله دمیرچی
این ترکیب وصفی که اکنون به صورت ضرب المثل درآمده کنایه از افراد مجرب و آزموده است که گرم و سرد روزگار را چشیده ، نشیب و فراز زندگی را در نور دیده ، در بوته سختیها و دشواریها آبدیده شده باشند .
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ علامه دهخدا در مورد این مثل سائر و مصطلح معتقد است که :" گرگ بچه از باران می ترسد و در وقت باران از سوراخ خود بیرون نمی آید هرچند گرسنه و تشنه باشد ، اما چون گرگی بیرون خانه خود باشد و از اتفاقات ، او را باران درگیرد و ببیند از او آفتی و ضرری نمی رسد بار دیگر دلیر می شود و از باران خائف نمی گردد ."
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۱:۵۳
روح اله دمیرچی


الهی !

یاد تو عیش و  است و مهر تو سور است !

       شناخت تو ملک است و  یافت تو سرور!

            محبت تو  روح است و قرب تو  نور!

                  جوینده ی تو کشته ی باجان است و یافت تو رستخیز بی صور!

***

الهی !

یادی و یادگاری ، و در یافتن خود یاری !

معنی دعوی صادقانی .

فروزنده ی نفس های دوستانی و آرام دل غریبانی !

مارابه عزّ وصال خود برسان .

آمین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۱۴
روح اله دمیرچی